جدول جو
جدول جو

معنی درویش نواز - جستجوی لغت در جدول جو

درویش نواز
(دُ شُ دَ / دِ)
درویش نوازنده. نوازندۀ درویش. درویش دوست. درویش دار:
درویش نواز و میهمان دوست
اقبال درو چو مغز در پوست.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَرْ نَ)
عمل درویش نواز. اکرام و انعام کردن و نواختن درویش را. درویش داری:
به جوانمردی و درویش نوازی مشهور
به توانگردلی و نیک نهادی مشهود.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(دَرْ نِ / نَ)
درویش طبیعت. درویش طبع. آنکه طبعاً درویش است، صادق. ساده. بی آلایش
لغت نامه دهخدا
(دَرْ)
چون درویش. بسان درویشان. همانند درویشان. درویش گونه:
یکی نصیحت درویش وار خواهم کرد
که این موافق شاه زمانه می آید.
سعدی.
پادشاهان را ثنا گویند و مدح
من دعائی می کنم درویش وار.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از درویش نهاد
تصویر درویش نهاد
آنکه طبعا درویش است، صادق، ساده بی آلایش
فرهنگ لغت هوشیار